دافنی با اضطراب و فوبیاها دست و پنجه نرم میکند و در تلاش است تا یک نقاشی را به پایان برساند. در حین مدیریت رابطهاش با مادرش، دوستانش و همچنین سگی که از او خواسته شده تا از آن نگهداری کند، بهترین دوست قدیمیاش پس از سالها ناگهان دوباره ظاهر میشود و میخواهد با او ملاقات کند.