بیگانه
در یک روستای کوچک در اورال، تنها مردم عادی و ساده زندگی میکنند به جز «لیوشا» که ناشنوا و به نوعی «احمق» است. او در یک خانه موقت ساخته شده از زبالهها زندگی میکند، هر هفته دایرههای عجیبی روی زمینها میکشد و ۲۴ ساعت شبانهروز سعی میکند امواج رادیویی را دریافت کند تا با نمایندگان تمدنهای فرازمینی تماس بگیرد. روستاییان به لیوشا و سرگرمیهای عجیبش میخندند، اما همه چیز زمانی تغییر میکند که کسی که او مدتهاست به دنبالش بوده، بالاخره به دیدنش میآید.
پیشنمایش موجود نیست.