اریک لارو
جانیس در حال مبارزه است؛ او در زندگی به گونهای حرکت میکند که گویی در مه است و نمیتواند خشم و ناامیدی خود را رها کند. در حالی که شوهرش در یک کلیسای جدید پناه یافته است، جانیس در یافتن آرامش در ایمان خود با وجود درخواستهای کشیشش برای بهبود زخمهایش از طریق ملاقات با مادران قربانیان پسرش، دچار مشکل است.