داستان ویلیام وینسنت هنگام بازگو کردن مسیر عجیب و غریب و کنجکاو که او را در معرض خطر فانی به نیویورک سیتی ، پس از چهار سال در تبعید ، برای نجات زنی که او به سختی می شناسد ، از سندیکای جنایی مبهم که برای اولین بار آنها را گرد هم آورده است ، نجات می دهد.