فیلم با یک دوئل در ساحل بین دو شمشیرباز ماهر آغاز می‌شود. یک استاد سالخورده نظاره‌گر این نبرد است. او دوئل را متوقف کرده و یکی از شمشیربازان را برنده اعلام می‌کند و شمشیر نور بنفش را به او اهدا می‌کند و او را به عنوان پادشاه شمشیرها معرفی می‌کند. او به خانه برمی‌گردد تا گنج را به معلم بیمار خود نشان دهد، اما توسط موجودات عجیب پادشاه شیطانی گلد که می‌خواهد قدرت شمشیر را با قدرت توپ آتشین خود ترکیب کند، مورد حمله قرار می‌گیرد. پادشاه شمشیر شمشیر را گم می‌کند، استادش کشته می‌شود و مجبور می‌شود با رقیب خود از دوئل برای بازپس‌گیری آن متحد شود. در طول مسیر، دختر استاد نابینا و سپس ارتش گداها به آنها ملحق می‌شوند.