فیلم روزی مردی زندگی میکرد
پزشک پیر روستایی، روبن آزاریا، در حال آماده شدن برای عمل جراحی بر روی یک کودک بیمار است، هرچند که حالش خوب نیست. شاید این آخرین عمل او در زندگیاش باشد. او به جوانیاش، دانشگاه، دانشجوی عاشقش مرو و جنگ، جبهه و اولین عشقش - پرستار سووتلانا که در حمله به بیمارستانشان جان باخت، فکر میکند. سپس ازدواج با مرو و کار سخت به عنوان پزشک روستایی. یک روز او از انجام سقط جنین برای یک بیوه امتناع میکند. بیوه از شرم خودکشی میکند. مرگ او هنوز آزارش میدهد. اما صدها نفری که او نجات داده نیز به یادش میآید، که یعنی زندگی بیهوده نبوده است ...