ماریا به عنوان یک فروشنده رکورد فعالیت می‌کند. او خوش‌شانس است که شغلی دارد، زیرا سال ۱۹۳۰ است و یک بحران اقتصادی بزرگ جهان را تحت تأثیر قرار داده و با ارتشی از بیکاران، به ویژه در آلمان، همراه است. ماریا از خوش‌شانسی خود آگاه است؛ برای حفظ آن، باید از بسیاری چیزها چشم‌پوشی کند. در چنین شرایطی، چه صاحب‌کاری یک زن مجرد با فرزند را استخدام می‌کند؟ وقتی ماریا باردار شد، او مانند بسیاری از زنان دیگر مجبور شد "فعال" شود و کاری در مورد این "بدبختی" انجام دهد. بنابراین او به دنبال "کمک" از یک پزشک زن می‌گردد، به جوانی خود اعتماد کرده و امیدوار است روزهای بهتری بیاید که خوشبختی خانوادگی برای او محقق شود.