فانی هوبیچلر، یک بازیگر جوان و بااستعداد، در دهه ۱۹۲۰ به وین نقل مکان می‌کند تا به موفقیت بزرگ خود دست یابد. او از بازیگر محبوب تئاتر، آلبرت کورتز، الهام می‌گیرد و کمک می‌طلبد، کسی که روزی از همان شهر استان‌نشین که او از آنجا آمده، شروع به کار کرده و دوست نزدیک پدر مرحومش بوده است. با این حال، کورتز آرزوی بازنشستگی دارد زیرا از شهرتش خسته شده و باید با کارگردان تئاتر زودجوش، جیسون، کنار بیاید. آنها با هم تلاش می‌کنند تا جیسون را فریب دهند.