میکائلا، زنی بسیار زیبا و همسر یک معمار ثروتمند، به جزیره‌ای می‌رود تا با شوهرش که با منشی‌اش و یک دوست خانوادگی کار می‌کند، ملاقات کند. این دوست به شدت عاشق میکائلا است، اما دوستی‌اش با شوهر او مانع از ابراز احساسات واقعی‌اش می‌شود. میکائلا توجه ساکنان محلی جزیره را جلب می‌کند و با مشکلات زیادی که با شوهرش دارد، ناگزیر به دنبال محبت و عشق در آغوش چندین مرد می‌رود، تا اینکه متوجه می‌شود تنها آغوشی که او را آرام می‌کند، آغوش یک زن است. در نهایت، او توسط همه آنها رها می‌شود، به جز منشی شوهر سابقش که واقعاً او را دوست دارد.