آلبرتو، کارمند یک نمایندگی خودرو، از سوی رئیسش مأمور می‌شود تا خودرویی را که به مشتری فروخته شده است، تحویل دهد. از آنجا که این یک خودروی لوکس است، او هیچ ایده بهتری ندارد جز اینکه به مالک جدید خودرو بهانه‌ای بیاورد، تحویل را به روز بعد موکول کند و از آن برای تفریح شبانه با دوست وفادارش، خورخه، استفاده کند. آنها به یک تئاتر ریو می‌روند و در حین تماشای نمایش، اولین ویدت (کورینا) بیهوش می‌شود. سپس آلبرتو و خورخه به عنوان پزشک ظاهر می‌شوند تا با کورینا ملاقات کنند. همانطور که انتظار می‌رود، هر دو تصمیم می‌گیرند که با گذشت روزها به فریب ادامه دهند و این باعث می‌شود که سردرگمی بیشتر و بیشتر شود و نگه‌داشتن آن راز سخت‌تر شود.