روزی روزگاری، دانشمندان جوان کالی تین و دانیلوف دوستان بودند، اما یک مشاجره آنها را از هم جدا کرد. شرایط این مشاجره تا پایان برای همه نامشخص ماند. اما همه فکر می کردند که حق با آنهاست. سال ها گذشت. پسر پروفسور کالی تین، که تحت رهبری او کار می کند، به مؤسسه ای که دانیلوف ریاست آن را بر عهده دارد، منتقل می شود. کالی تین در روز ورود دوست و همکارش واسین از این تصمیم ایگور مطلع می شود. به همین مناسبت، دوستان قدیمی در خانه پروفسور جمع می شوند، از جمله لوزگین، رئیس کالی تین. تأملات در مورد زندگی اش به پروفسور کمک می کند تا انتخاب پسرش را درک کند، با کارشناس بی‌اصول لوزگین مقابله کند و با دانیلوف آشتی کند.