معشوقه خودخواه یک سرباز، زوئی، به معشوقش خیانت کرده و با امپراتور بیزانس ازدواج میکند. او سپس شوهرش را متقاعد میکند که معشوقش (و ژنرال وفادارش) را به قلعه ایزوله مونهمواسیا تبعید کند. وقتی ستارهشناسان پیشبینی میکنند که دنیا به پایان میرسد و حتی تاریخ دقیق آن را مشخص میکنند، زوئی که حالا امپراتریس است، به جای حمایت از شوهرش، ترجیح میدهد روزهای آخر زندگیاش را با معشوق سابقش بگذراند.