فیلم من فکر میکنم، یک اسب به من لگد میزند
پس از یک سال موفق به عنوان یک زن کارآفرین، صاحب بوتیک مونیخ ماریان نوهاس تصمیم میگیرد به تعطیلات برود. در راه به مزرعه اسب هانس کلباور در اتریش، او با زن دانمارکی خوشبرخوردی به نام لیل آشنا میشود که او را در ماشینش سوار میکند. کلباور مردی خوشتیپ و میانسال و بیوه است. او میخواهد دوباره ازدواج کند، اما دختر حسود و زیر سن او، کریستل، سرکش است و هیچ کار بهتری ندارد جز اینکه به طور غیرمستقیم هر نامزدی را که ممکن است بیازارد. بنابراین، همانطور که انتظار میرفت، ماریان و لیل وقتی به مزرعه اسب کلباور میرسند، کار آسانی ندارند.
پیشنمایش موجود نیست.