آلبرشتیتس نزدیک یابلونک. پاولینکا لینکوا، دختر شانزده ساله، با مادربزرگش باربارا زندگی می‌کند، که ماما محلی است و پس از مرگ والدین دختر او را بزرگ کرده است. این دختر جذاب اولین احساسات عاشقانه‌اش را نسبت به پاول ژاک، یک کارگر جوان نساجی در سواروو، تجربه می‌کند. اما مادربزرگش از هر راهی مانع ارتباط او با پاول می‌شود. اولاً، به عنوان یک ماما، او به خوبی می‌داند که چه می‌تواند اتفاق بیفتد و ثانیاً، او به خوبی ماجراهای قدیمی‌اش را به یاد می‌آورد. اما عشق را نمی‌توان کنترل کرد، به ویژه توسط مادربزرگی نگران. اما موانع دیگری نیز وجود دارد. کارگران نساجی سواروو در حال برنامه‌ریزی برای اعتصاب و تظاهرات علیه تعدیل‌ها و کاهش دستمزدها هستند و مدیر کارخانه پاسخ شدیدی را آماده می‌کند. سال 1870 است و پاولینکا بی‌خبر در وسط رویدادهایی قرار می‌گیرد که در تاریخ ثبت خواهد شد...