زنی زیبا به نام سوپرگرل فرانچسکا فارنزه ناگهان در یک بزرگراه باواریا ظاهر می‌شود. او تنها یک لباس جین نارنجی به تن دارد و می‌خواهد به واشنگتن برود. پلی‌بوئی به نام چارلی ابتدا او را به دریاچه استارنبرگ می‌برد، جایی که او با نویسنده پرفروش اورس ملاقات می‌کند. او بلافاصله همسرش را ترک کرده و با فرانچسکا به اسپانیا سفر می‌کند، جایی که او با تهیه‌کننده فیلم آمریکایی پولونسکی پروژه‌ای را مذاکره می‌کند. هیچ‌کس از زیبایی مرموز او بی‌تأثیر نمی‌ماند. سوپرگرل همچنان فراری است و به سرعت ناپدید می‌شود و هشداری به ساکنان زمین می‌دهد که حمله‌ای از فضا در راه است...