این داستان در یک خیابان ویلایی کوچک اتفاق می‌افتد: دو همسایه به نام‌های گورمسن و ساندلوند سال‌هاست که در حال نزاع هستند و این موضوع به جنگی تمام عیار تبدیل می‌شود. ساندلوند یک عمده‌فروش گوشت، سرمایه‌دار و صاحب یکی از این خانه‌های مدرن با سقف مسطح است. گورمسن یک دندان‌پزشک و کمونیست است، او همسر جدیدی دارد که از پسرش جوان‌تر است و در یکی از این خانه‌های قدیمی نیمه‌چوبی زندگی می‌کند. عامل سومی نیز وجود دارد به نام بازرگان کروس. او در ابتدا یک خواربارفروش کوچک است و در نهایت به یک تاجر بزرگ تبدیل می‌شود. او مردی عمیقاً مذهبی، یک مسیحی خوب و عضو شورای کلیسای محلی است. فرزندان آنها (نوجوانان) این درگیری را احمقانه و بی‌معنی می‌دانند.